۴۱۳ – خون دل گرچه افتاد ززلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم به طب حمل مکن سخری رویم ه چو جام خون دل عکس برونمی دهداز رخسارم پرده مطربم ازدست بورن خواهد برد آه اگر زانکه درین پرده نباشد بارم منم آن شاعرساحر که …
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت