۹۹- شکر نعمت مدتی شد کاتش سودای او درجان ماست زان تماناها که دایم دردل ویران ماست مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آنک چشمه مهر رخش در سینه نا لان ماست آب حیوان قطه ای زان لعل همچون شکرست قرص خور عکسی زروی آن مه تابان ماست تا …
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت